معنی بهره کشی

حل جدول

بهره کشی

استثمار

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

بهره بهره

بهره بهره. [ب َ رَ / رِ ب َ رَ / رِ] (ق مرکب) بخش بخش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).


بهره

بهره. [ب ُ رَ] (اِخ) شعبه ای است از اسماعیلیه ٔ هند. (فرهنگ فارسی معین).

بهره. [ب ِ رَ] (اِخ) نام قصبه ای است که از لاهورتا آنجا شصت کروه است. (برهان) (از ناظم الاطباء).

بهره. [ب َ رَ / رِ] (اِ) حصه و نصیب و حظ وقسمت. (برهان). پهلوی «بهرک » قسمت. (حاشیه ٔ برهان چ معین). نصیب. حصه. و با لفظ داشتن و برداشتن و بردن مستعمل است. (آنندراج) (غیاث). نصیب و بخش و بهر و برج نیز با این ترادف دارد و بتازیش حصه خوانند. (شرفنامه). حظ. (نفیسی). زون. (صحاح الفرس). حظ. ذنوب. کفل. نصیب. (ترجمان القرآن). نصیب. حظ. (دهار). حصه و نصیب و قسمت و بخش و حظ و تمتع. (ناظم الاطباء). خلاق. قسم. قسمت. بخش. سهم. نیاوه. فرخنج. جزء. (یادداشت بخط مؤلف):
حسودانْت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش.
اورمزدی.
یکی بهره را بر سه بهره است بخش
تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش.
ابوشکور.
یکی دست بشکم من کرد و دلم بیرون کشید و به دونیم کرد و خونی سیاه از آنجا بیرون کرد و گفت این بهره ٔ شیطانی است. (ترجمه ٔ تاریخ طبری).
عدو را بهره از تو غل و پاوند
ولی را بهره از تو تاج و پرگر.
دقیقی.
جهان سر بسر حکمت و عبرت است
چرا بهره ٔ ما همه غفلت است.
فردوسی.
بر این بر یکی داستان زد کسی
کجا بهره بودش ز دانش بسی.
فردوسی.
زهی ز هر ادبی یافته تمام نصیب
زهی ز هر هنری بهره ای گرفته تمام.
فرخی.
دو روز دور نخواهد شدن ز درگه او
اگر دو بهره مر او را دهند زین عالم.
فرخی.
خان را بشارت داده آمد تا آنچه رفته است به جمله معلوم وی شود و بهره ٔ خویش از شادی بردارد. (تاریخ بیهقی). و میگفتند که ما را از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی. (تاریخ بیهقی).
سخنهای دانا که نیکو بود
برد بهره هرکس که با اوبود.
اسدی.
رنج بی مال بهره ٔ تو رسد
مال بی رنج بهره ٔ دینار.
ناصرخسرو.
ای خفته همه عمرو شده خیره و مدهوش
وز عمر جهان بهره ٔ خود کرده فراموش.
ناصرخسرو.
ز صبر و خواب چه بهره بود مرا که مرا
بدرد و رنج دل و مغز خون و آب کنند.
مسعودسعد.
برمک مردی بزرگوار بود و از آداب تازی و پارسی بهره ای داشت. (تاریخ بخارای نرشخی). و اگر چه از علم بهره ای تمام داشت نادان وار در آن خوضی می پیوست. (کلیله و دمنه).
از نسیم انس بی بهره است سروستان دل
وز ترنج عافیت خالی است نرگس دان جان.
خاقانی.
از انوار مآثر و مفاخر او بهره ای تمام یافته. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 435).
گر بفلک بر شود از زر و زور
گور بود بهره ٔ بهرام گور.
نظامی.
نرفته ز شب همچنان بهره ای
که ناگه بکشتش پری چهره ای.
سعدی.
پس از آن دو بهره گردانیده بهره ای به کاریان بگذاشتند و بهره ای به فسا نقل کردند. (تاریخ قم ص 88). گویند از بهر آن بدین عبارت نهادیم تا آنکس که تازی نداند بی بهره نماند. (روضهالمنجمین).
با هزاران چشم روشن چرخ نشناسد مرا
بهره ٔ مجمر ز عنبر دود آهی بیش نیست.
صائب.
چون تو نیندوختی ذخیره به امروز
چه بود فردات بهره غیر از حرمان.
حاج سیدنصراﷲ تقوی.
- دوبهره، دوطرفه. دوجهته. دونژاد: بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد، نام وی جعفر بود و کنیت وی ابوالفضل و مادر وی کنیزکی بود رومی، نیکوروی و مولد وی ببغداد بود. و مردی بود دوبهره، نیکوروی بلندبینی، پهن دوش، کوتاه ران، خزانه ٔ عباسیان او بباد برداد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری). کنیت وی ابواسحاق و مادر او کنیزکی بود خلوب نام و مردی دوبهره سرخ موی و محاسن وی بپدر خویش مانست. (ترجمه ٔ تاریخ طبری). مکتفی مردی بود دوبهره نیکوروی و سیاه موی و نیکومحاسن و فراخ چشم و نیکوسیاست و بخیل بود. (ترجمه ٔ تاریخ طبری). نام وی هارون و کنیت او ابوجعفر و مردی بود دوبهره سفید و فربه محاسن دراز و نیکوروی و باریک بینی و بر یک چشم نقطه ها داشت. (ترجمه ٔ تاریخ طبری).
|| (اصطلاح نجوم) خط کوکب: پنج بهره عبارت است از خطوط خمسه ای یعنی بیت و شرف و حد مثلثه دوجه. (التفهیم). || سود و فایده و نفع. (ناظم الاطباء). ربح. (فرهنگستان). سود. نفع. فایده. (ناظم الاطباء). مبلغی که وام گیرنده در ازاء استفاده از پول به وام دهنده می پردازد. و معمولاً سالیانه براساس صدی چند از سرمایه احتساب میشود. بهره ٔ ساده فقط براساس پولی که وام گرفته شده و بهره ٔ مرکب براساس اصل وام بعلاوه ٔ بهره ٔ پرداخت نشده حساب میشود. (از دایرهالمعارف فارسی). || بخت و طالع و توفیق. || حاصل. (ناظم الاطباء). حاصل. محصول. میوه. (فرهنگ فارسی معین). || یک لنگه از بار خر و شتر و یا اسب. (ناظم الاطباء).
- بهره ٔ وصیت، ارث و میراث. (ناظم الاطباء).

بهره. [ب ُ رَ] (اِخ) نام طایفه ای است که مولد و مسکن و مقام ایشان در گجرات است. (برهان). نام گروهی از مردم گجرات. (ناظم الاطباء).

بهره. [ب َ رَ] (اِخ) آخر شهر کرمان است و بر کرانه ٔ بیابان نهاده و از آنجا بسیستان روند. (حدود العالم). شهری به مکران. (معجم البلدان).

بهره. [ب َ رَ] (اِخ) دهی از دهستان چولایی خانه است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 213 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


کشی

کشی. [ک ُ] (حامص) عمل کشتن. حاصل مصدر از کشتن است ولی همواره بصورت ترکیبی بکار می رود. (یادداشت مؤلف).
- آدم کشی، قتل نفس. کشتن انسان.
- || خونریزی. جنگ. جدال.
- برادرکشی، عمل کشتن برادر.
- || همنوع کشی. هم شهری کشی. آنکه را چون برادر است کشتن.
- بره کشی، کشتن بره.
- || کنایه از رواج کار یا لفت و لیس در امر مالی است.
- پدرکشی، کشتن پدر.
- || کنایه از انجام دادن مذمومترین کارهاست.
- حق کشی، ناحق روا داشتن. حق زیر پاگذاری.
- خودکشی، انتحار.
- شپش کشی، کشتن شپش.
- || کنایه از ایرادگیری زیاد در امری و مته بخشخاش گذاری.
- مردم کشی، آدم کشی. انسان کشی.

کشی. [ک َ شی / شی ی] (اِخ) ترک کشی ایلاقی. از شاعران متقدم است. رجوع به ایلاقی شود.

کشی. [ک َ / ک ِ] (حامص) عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن. (یادداشت مؤلف).
- آب کشی، عمل کشیدن آب. استخراج آب از چاه. بیرون آوردن آب از آب انبار.
- || عمل حمل آب. عمل بردن آب.
- || خارج کردن آب از برنج پخته بوسیله ٔ آبکش.
- ابریشم کشی، عمل ِ چرخهائی که ابریشم را از پیله بدر می آورد.
- اتوکشی، عمل کشیدن اتو به روی پارچه.
- || مغازه هائی که لباس را اتو و تمیز می کنند.
- اسباب کشی،حمل اسباب و اثاث از مکانی بمکانی دیگر.
- بارکشی، حمل بار. بردن بار.
- بندکشی، وصل بند از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر.
- || درز آجر یا خشت و امثال آن را با گل و گچ یا سیمان پرکردن به وسیله ٔ ماله های خاص.
- تریاک کشی، عمل تدخین تریاک. عمل شرب تریاک.
- جاروکشی، عمل کشیدن جارو برای پاک کردن.
- جاکشی، قوادی. قرطبانی. غلطبانی.
- جدول کشی، جدول بندی کنار باغچه یا کنار خیابان یا حاشیه ٔ صفحه و امثال آن.
- جوجه کشی، بیرون آوردن جوجه از تخم مرغ با ماشین آلات.
- چپق کشی، عمل تدخین با چپق.
- چینه کشی، دیوار گلی ساختن با نهادن لایه های گل روی هم.
- خاک کشی،عمل بردن خاک از محلی به محل دیگر.
- خطکشی، عمل کشیدن خط بر وی صفحه ای یا سطحی و امثال آن.
- دَردکشی، تحمل درد و رنج.
- دُردی کشی، عمل دُردکش. رجوع به همین عنوان شود.
- دلکشی، دلبری. طنازی.
- زباله کشی، حمل آشغال و خاکروبه.
- زه کشی، نقب در زمین های پرآب زدن و استخراج آب کردن.
- زیرپاکشی، کسب خبر از کسی نمودن.
- ستم کشی، تحمل ستم و ظلم.
- سرکشی، طغیان. قیام. سر از طاعت باز زدن.
- سیگارکشی، عمل کشیدن سیگار.
- || باکسی به غیر حلال آرمیدن. زنا کردن.
- سیم کشی، وصل کردن سیم از یک محل به محل دیگر. ایجاد شبکه ای از سیم در بنا برای برق و تلفن و غیره.
- شاخ و شانه کشی، نقشه کشی برای آزار کسی.
- شیره کشی، بیرون آوردن شیره ٔ انگور از انگور. عصاری. بیرون کردن عصاره ٔ دانه ها.
- || شراب و تدخین شیره ٔ تریاک.
- عرق کشی، عمل خارج کردن عرق از انگور یا از موادی که می توان با تقطیر عرق از آنها بدست آورد.
- عصاکشی، کشیدن عصای کور رهبری او را.
- فانوس کشی، عمل حمل فانوس در پیشاپیش اشخاص در شب برای رهبری و روشن داشتن راه.
- قشون کشی، عمل بردن لشکر به مکانی. لشکر کشی.
- قلیان کشی، شرب تنباکو با قلیان.
- کاه کشی، حمل کاه از مکانی به مکانی دیگر.
- کرایه کشی، حمل بار و مسافر با اخذ کرایه.
- کُرَّه کَشی، عمل بدست آوردن کره ٔ اسب یا چهارپا از طریق آبستن کردن و زایاندن مادینه ٔ آن.
- کود (کوت) کشی، حمل کود (کوت) و فضلات جانوران به مزرعه برای تقویت زمین زراعتی.
- کینه کشی، انتقام. کینه خواهی.
- گردن کشی، سرکشی. طغیان.
- گِل کشی، حمل گل برای بنایی. عمل کارگر گل کار.
- لحاف کشی، کنایه از قوادی است.
- لشکرکشی، قشون کشی. سپاه بردن.
- لوله کشی، وصل کردن لوله بین نقاط معین برای رساندن آب.
- ماست کشی، کنایه از قوادی است.
- مرده کشی، حمل مرده به گورستان.
- ناوه کشی، حمل ناوه در بنایی. عمل بردن مواد بنائی با ناوه به پای کار.
- نفطکشی، حمل نفط با وسائل. رجوع به هریک از این کلمات مرکب ّ در جای خود شود.

کشی. [ک ُ شا] (ع اِ) ج ِ کُشیُه. (منتهی الارب)


بهره بهره کردن

بهره بهره کردن. [ب َ رَ / رِ ب َ رَ / رِ ک َ دَ] (مص مرکب) پاره پاره کردن. قسمت کردن. (زمخشری). بخش بخش کردن و قسمت کردن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

بهره بهره

بخش‌بخش،
* بهره‌بهره کردن: (مصدر متعدی) بخش‌بخش کردن، قسمت کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

بهره بهره

بخش بخش.

معادل ابجد

بهره کشی

542

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری